سلام

بشکن سکوت را

بر وهم بکوب
دانه ای قدم می شمرد
و نگرانی را بر دستانش می مالد
انگار بهار او را فراموش کرده
انتظاری است یشمی
نمی داند ، سبز است یا مشکی ؟
بشکن
شاید انتظار غروب آفتاب بر دریا
در چشمان تو هم بروید
برخیز
فرصت تا سحر باقی ست
برخیز

نظرات 3 + ارسال نظر
امیر یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:35 ب.ظ http://amir-perspolisi.blogsky.com

سلام دوست عزیز
وبلاگ جالبی داری منم دلم نیومد که نظر نداده برم
اگه دوست داشتی یه سری هم به من بزن
تا به هم لینک بدیم
امیر

محمد سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:13 ب.ظ

سلام خانوم خانوما
حال و احوال خوب هست
یه سری به کلبه قدیمت بزن

ناصر جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:08 ب.ظ http://www.enyak.blogfa.com

سلام صبا خانوم خوبی ممنون که اومدی و سر زدی در باره سوالت آره من پسر خاله محمدم راستی اگه وقت کردی یه سری بزن و تسلست هم فراموش نشه (برای قبول نشدن تو کنکور) راستی وب لاگ جدید تون هم مبارک باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد